انشعاب / E-mail

 

powerd by blogger








Thursday, July 10, 2008

همهء آدمها،
و همهء آدمهایی که ناخواسته و یا با تدبیر در جنگ ها شرکت کرده اند قابل احترامند
آنکه ناخواسته خود را در میان ستون های آتش می یابد به طفلی می ماند که مچش در دست مادری است که نمی دانیم دلش از چه پر است که محکم می فشارد و به دنبال خود می کشاند دست کودکش را تا از خستگی و گریه ناتوان شود ، سپس در آغوش بگیردش ... و دیگری بنا بر شیطنت دست مادرش را رها می کند تا فقط به سویی دیگر بدود..
احترام نه از آن جهت که این بازار زیبایی هایی دارد (که تنها زیباییش همین است که می گویم) ، بلکه هر که در این میدان است براستی طفل است ؛ چرا که نمی فهمد معنای چیزی که در دست دارد را و اینکه این نو مادر او را به کجا می کشاند و نمی داند که مادر او هم طفلیست که مادرش مادری دارد که هیچ یک انگار نمی فهمند که کجا می روند و چرا می کِشند
نمیدانم..
نمیدانم کِی ، کجا ، چطور ، چرا ، کدام خشت دنیا کج نهاده شد که در دویست و اندی سال دانه دانه ریگها را در لیوان لبریز از برکت دنیا انداختیم و مادری آنگونه با وقار را با بغض تاریخی مان به زانو در آوردیم .. انگار رنجی را که زمین با آن اجدادمان را مرد بار آورد تلافی می کنیم
برادران دیرینه سنگی ما ، شما که تنها رسالتتان آشنا شدن با زمین بود و همراه با دیگر حیوانات و نباتات در آن تنیدید تا با رنج آغاز کرده باشید ...
شما که طوری در طبیعت حل شده بودید که اگر شاهدی این لیوان از زمان را سر می کشید ته مزه ای از شما هم احساس نمی کرد..
شما ناخواسته شریفترین ما بودید.
ما از شما عذر می خواهیم و از همهء کسانی که در تاریخ بشریت حضور یافتند تا به پیش برانند کیفیت انسانی را و همواره در رنج زندگی کردند...
پس از شما ما پیله های دنیا را شکافتیم
اما یک چیز را دیر دریافتیم...
که اگر پستانی را که مایهء آرامشمان است گاز بگیریم ، کاممان خون خواهد شد.
boby  ||  12:48 AM