روزها و مخصوصا شبها اگر کسی را ببینم که نیازمند است زیر پله ها ، زیر پلهای روی جوب ، بین بوته ها ، بی صدا و بی حرکت ، نفس میکشم و چشمهایم را به اطراف میگردانم
گریه که میکنند دلم میسوزد وبیرون می آیم...
من را که میبینند مشکلاتشان را فراموش میکنند و می گریزند.