انشعاب / E-mail

 

powerd by blogger








Sunday, January 22, 2006

انگار که جمجمه ام نشتی پیدا کرده ، غیبت افکار همیشگی و سایهء ساکت افکار بیگانه مرا به سمت حوض ابهام می مکند.
در اتاق کم نورم ، روی تخت یله داده ام و چیزهایی را که هنوز از حفرهء جمجمه ام دور مانده اند را پروبال می دهم
دلم میخواهد شب ها کسی پیشم بخوابد و من مجبور نباشم که مثل آدم ها رفتار کنم. نه مثل حیوان با حیوان ، مثل حیوان با انسان ...
اوه...
دنده هایش را ، پهلو هایش را ، تنه اش را با دندان هایم میزان کنم..
خارج از سناریو می گوید (( ول کن ... ول کن ... برو سراغ کابوسهایت ))
boby  ||  10:45 PM